باز هم یمن
کشورهای به اصطلاح مسلمان که که خفه شدهاند گویی وجود ندارند که اگر داشتند کاری میکردند یا حداقل حرفی میزدند.
نفت راکه میدهید شیرتان که میدوشند وجودیتتان را داشته باشید.
چندین سال است که زالو صفتانه به جان کشورهای دنیا افتادند و میمکند.
بشکنید سکوت مسخرهتان را فریاد بزنید آزادی افکارتان را، بشکنید حصر مردانگیتان را تاکی فقط یمن جور بیوجودیمان را بکشد.
تنگهها ببندید. ظلمشان را کوتاه کنید.
بخدا که اگر دستشان برسد کاری با مابکنند که هیچگاه با غزه نکردند .
در اخبار جهان بنویسند بلایی که سر ایران و ایرانی آورد هیچگاه سر فلسطین نیاورد.
سکوت راه نجات نیست مرگ بیخردان است.
فرم در حال بارگذاری ...
مگر میشود فرزنددار باشی، شیعه باشی، مسلمان باشی یا همه به کنار انسان باشی بازهم بی تفاوت باشی… در میان زخم های تازه پیکر وطنم چشمانم را به میان تن نحیف و عذاب کشیداش میکنم زخمهایم را نه به فراموشی بلکه به لبخند های چند روزه اش میسپارم همین که دقایقی در میان نزدیک به یک قرن مبارزه و زخم غم از دست دادن، خندیدی وچشم های اشکبار ولی محکم و امیدوار را به من دوختی خوشحال بودم . ام افسوس برای درون آتش گرفته از ظلمی که به تو میشود و آب فتنه میخواهد مدام خاموشش کند. شرمندهام از این همه نامردی، این خواب غفلت که بر پیکر کرم زده دنیا کشیده شده، از آن طبابت سازمان به اصطلاح ملل که خود استخوان لای زخم است و گوش ناقابلش به دهان انگلان است. از این بازیهای تکراری و از آنها بدتر بازی خوردنهای تکراری که نمیدانم تمامی دارد؟ داستان آردهای مسموم قدیمیست. سالهاست که در غذا هایمان دست برداند. سالهاست آب و خاک را دستکاری کردهاند سالهاست گرسنگی دادهاند مغزهای دنیارا چشم های بسته عاقبتی جز چاه ندارد….
فرم در حال بارگذاری ...
چقدر ما انعطاف پذیر بودیم و خودمان خبر نداشتیم .
تا دیروز لباسی که کمی رنگش رفته بود یا به اندازه ی یک نقطه کوچک پاره شده بود حتی اگر تازه هم خریده بودیم جایی نمی پوشیدیم
اگر هم میپوشیدم کاری میکردیم پیدا نباشد .
یا اصلا جاهایی استفاده میکردیم که کسی نبیند .
حالا چی شده لباس میپوشیم که از این سر تا آن سرش پارست و اسمش را گذاشته ایم «زاپ» انگار اگر اسمش عوض شود عیب ندارد .
چرا چون مد است .
لعنت به این مد که عقل ها را از بین برده . اختیار را از مردم گرفته .
کاش دیگر روشن بینی و روشنفکری نمی بستند به خیکش.
فرم در حال بارگذاری ...
#بیا
نمی دانم تا بحال چند بار از کنارم رد شده.
ولی میدانم که لیاقت درک حضورش را نداشتم که بی صدا ردشده
وچه بی لیاقت تر من که بی خبر ازمن امده.
او وظیفه ی خود میداند دیدار فرو مایه ای چون مرا. ولی یاری مرا بر خود چه میداند؟؟….
با اینکه نمی فهمم حضورت را ولی باز بیا بیاکه در لجنزارهوا گم نشوم.
نظر از: ستاره مشرقی [بازدید کننده]
اللهم عجل لولیک الفرج
فرم در حال بارگذاری ...
#یک_روز_برفی
چشماتون ببندید تصور کنید..
یک روز سرد برفی.یک کلبه ی چوبی که وقتی را میری صدای چوب میده .یه اجاق که توش پر از اتیشه .یه قوری با دوتا استکان کمر باریک ,پولکی,نقل .روی کرسی.





دلم میخواد یه برف حسابی
بباره برم حسابی چشمام از تصویر برف پرکنم .
تادیگه فقط تصور خیالی نباشه
نظر از: ستاره مشرقی [بازدید کننده]
وایییی چه حالی میده
فرم در حال بارگذاری ...

